بازنشر یادداشتی برای روزنامه شرق مورخ ۱۶ شهریور ۹۲
نگاهی به نمایشگاهِ تعطیلات بهنام صدیقی در گالریِ راه ابریشم
۱
در تکتک فریم های مجموعه «تعطیلاتِ» «بهنام صدیقی» میتوان فلانور* یا پرسهزن ، قهرمانی که در قرن نوزدهم در آثار «شارل بودلر» متولد شد را بازیافت . پرسه زن قهرمانی است جذاب که بعداً «والتر بنیامین» فیلسوفِ آلمانیِ مکتب فرانکفورت در کتاب «پاساژها» (اثر هنوز ترجمه نشدهاش) درباره آن بسیار نوشت. پرسهزن شهروندی است که با گردشِ گاهاً بیهوده و گاهاً آگاهانه در شهر میگردد. درحال قدم زدن روی آسفالت ـ این نماد تا هنوز زنده مدرن ـ میان ویترینهای پر زرق و برق با کالاهایی لوکس و بدون قدرت خرید در خیابانهایی طویل و بی در و پیکر شهر. او با نگرشی رادیکال قدم زدن خود را به ابزارِ انتقادیِ رفتارهای مدرن شهری و در بالاترین حد بورژوازی سرمایه داری تبدیل می کند. و این اعتراض و منش انتقادیِ خاموش را شاید بتوان بارزترین خصییصهی او دانست. بنیامین در «پروژه پاساژها» نقطه ثقل قهرمان «بودلر» را همین سرگردانی ناتمام و تاملهای انتقادیِ تودرتو قرار میدهد.
۲
تعطیلات یا Holiday به ظاهر برای گردش و رفع خستگی مسافران (یا مهاجران)** خسته ای است که میخواهند به دور از هیاهوی شهرنشینی ، با بیرون شدن از شهر، و تنفس در طبیعت ناب دمی بیاسایند. اما این فقط ظاهرِ داستان است. در هیچ یک از عکسهای این مجموعه نمیتوان آسایش و راحتی و لذت از طبیعت را در چهره این مسافران دید. حداقل برای من اینها نه مسافرانِ تفرج و لذت، که بیشتر همان پرسه زنهای خسته ، منفعل و سرگردان ِ خیابانها هستند. که با پذیرش شکست در اعتراض ،برای تامل در اضطراب و خودآگاهی خویش برای دمی از شهر بیرون شدهاند . اگر قدم زدن قهرمان «بودلرـ بنیامین» نوعی رفتار فیلسوفانه و انتقادی در مواجهه با شهرنشینی جدید است ، پس شاید تمام این قهرمانانِ سرگردان در طبیعتِ بهنام صدیقی را نماد اعتراضی به همان انفعال و عدم کارایی نگاه انتقادیشان در شهر دانست.
۳
مهاجرت یعنی بیرونشدگی و انقطاعِ ِ آگاهانه از دلمشغولیهایِ روزمره و اعتراض به روند جاری هرآنچه در حالِ جریان است. نیز پذیرش آگاهانهی دردِ نوستالژی ، به امید رخدادی جدید که به واسطهی اتوماسیونِ خرد کنندهی رخدادِ معنا بوجود آمده است . در واقع مهاجرت درحکم رفتاری شاعرانه است . اگر شعر اعتراض به دستور زبان جاری است ، مهاجرت نیز نفی نه دستور زبان که نفیِ خود زبان است. هرچند همین زبان نفی شده در هیئتِ مادرانه اش بعداً یخه پرسه زنِ ما را در نقطهی جغرافیاییِ دیگری دوباره خواهد گرفت .
از این حیث عکسهای تعطیلات نه سفری برای تفرج و لذت که درحکم تمرینِ مهاجرت است. تمرینی شاعرانه و خواست تجربه برای بیرون شدن از دایره نمادین زبان . پذیرشِ آگاهانه بیرون شدگی به امید پرسه در آرمانشهری دیگر. از زاویهای دیگر و با نگاهی راستگرایانهتر شاید بشود پناه بردن به دامان طبیعت را نفی زیبایی شناسی مدرن شهری و بازگشت به محاکاتِ افلاطونی و به سمت پناه بردن به زیباییِ طبیعی دانست . هرچند خود به این مورد دوم در این مجموعه مشکوکم. در هرحال چهره های خسته و منفعلِ تکتک قهرمانان مجموعه «تعطیلات» بیشتر از آنکه خواست بازگشت به طبیعت و اراده معطوف به زیباییِ الهی و یزدانشناختی نمود پیدا کند، بیشتر منشی است برای دفع زباله های درونی و تجدید حیات برای پرسه ای دوباره . هرچند این سرخوردگی را میتوان در تک تک این چهره ها بازیافت.
۴
تعطیلات پروژه ای مستند است . اما رفتارِ بهنام صدیقی با عکاسی مستند متفاوت است . او به جای آنکه در قابهایش به دنبال شگفتی و یا ارعابِ مخاطب باشد ، با نگاهی اسنادی ـ انتقادی به آدمهای اطرافش مینگرد. زیبایی و ترکیب اکثر عکسهای این مجموعه (نه همه آنها) و نگاهِ بیتشویشِ و رسوب کرده بهنام ، مجموعه را تا حد staged photography پیش میبرد. هرچند خود مجموعه یک روایت مستند باشد. اما روایتی معاصر و به دور از جنجال و نگرشی معاصر در عکاسی مستند. که این روزها به ندرت میتوان چنین نگاهی را یافت. بهنام صدیقی چه در محتوا و چه در فرم اجرا به مخاطب عکاسی مستندِ ایران گوشزد میکند که در کنار رویکردهای سطحی ، جنجالی و ژورنالیستی ، با روشی دیگر و با استیلی پالوده و آرام نیز میتوان به عکاسی مستند پرداخت. اگر آبشخور فکری و زیبایی شناختیِ عکاسیِ مستند را بتوان به نگاهی چپی و رادیکال و نگاهی بیرون از حاشیه قدرت به درون قدرت قلمداد کرد، نوع عکاسی در این مجموعه به جرات عمیق ترین و معاصرترین نگاهِ انتقادی به بطنِ جامعه است.
پینوشت :
*ـ-Flaneur
**ـ ظاهراً این روزها بهنام صدیقی درگیر پروژه ای درباره کسانی است که قصد مهاجرت دارند.